جاسب نیکفر؛ حسن علی یاری
چکیده
از جملهی تئوریها در خصوص توسعه در کشورهای جهان سوم، نظریهی دولتهای اقتدارگرای بوروکراتیک است. بر اساسِ این نظریه جوامع توسعهنیافته جهتِ گذار از وضعیت سنتی به مدرن نیاز به یک دولت مقتدر مرکزی و بوروکرات دارند. این مدل از توسعهگرایی، که برای نخستین بار در ایران بعد از کودتای 28 مرداد شکل گرفت و تا قیام 15 خرداد 1342 ادامه ...
بیشتر
از جملهی تئوریها در خصوص توسعه در کشورهای جهان سوم، نظریهی دولتهای اقتدارگرای بوروکراتیک است. بر اساسِ این نظریه جوامع توسعهنیافته جهتِ گذار از وضعیت سنتی به مدرن نیاز به یک دولت مقتدر مرکزی و بوروکرات دارند. این مدل از توسعهگرایی، که برای نخستین بار در ایران بعد از کودتای 28 مرداد شکل گرفت و تا قیام 15 خرداد 1342 ادامه یافت، گفتمانی پیرامون عرصهی سیاست و حکومت در ایران فراهم نمود که عنوان "سیاست و سلطهی اقتدارگرای بوروکراتیک" داشت. پرسش اصلی مقاله این است که به چه دلایلی دولت محمد رضاشاه علی رغم دارا بودن تمام مشخصات تئوری اودانل و اینکه از مصادیق تئوری مذکور در میان سالهای 1332- 1342بود اما پس از سال 1342 دچار آسیبپذیری شد و به دولت مطلقه تبدیل گشت؟ مفروضِ مقاله این است که؛ در حالیکه کشورهای آمریکای لاتین و جنوب شرق آسیا بعد از چند دهه با بهرهگیری از تضاد دو ابرقدرت "آمریکا و شوروی" توانستهاند به اقدامات چشمگیر در زمینههای مختلف، به خصوص توسعهی عظیم اقتصادی دست بزنند، اجرای آن در ایران به دلیل چند عامل عمده سرانجام نامطلوبی داشته و در نتیجه حاکمیت آن از میانهی سال 1342 از قالب یک دولت اقتدارگرای بوروکراتیک خارج و به یک دولت مطلقه رانتیر تبدیل میشود. روش گردآوری اطلاعات در این مقاله توصیفی- تحلیلی است و برای جمع آوری اطلاعات و دادهها از منابع کتابخانهای استفاده شده و نتیجهگیری آن استنتاجی است.